1 / 5

نامۀ منسوب به چارلی چاپلين ، خطاب به دخترش جرالدین :

نامۀ منسوب به چارلی چاپلين ، خطاب به دخترش جرالدین :. جرالدين دخترم ، از تو دورم ، ولي يک لحظه تصوير ت از ديدگانم محو نمي شود. تو کجايي؟ در پاريس روي صحنۀ تئاتر پر شکوه شانزه ليزه؟ اين را مي دانم و گوئی در اين سکوت شبانگاهي ، آهنگ قدمهايت را مي شنوم.

kyna
Télécharger la présentation

نامۀ منسوب به چارلی چاپلين ، خطاب به دخترش جرالدین :

An Image/Link below is provided (as is) to download presentation Download Policy: Content on the Website is provided to you AS IS for your information and personal use and may not be sold / licensed / shared on other websites without getting consent from its author. Content is provided to you AS IS for your information and personal use only. Download presentation by click this link. While downloading, if for some reason you are not able to download a presentation, the publisher may have deleted the file from their server. During download, if you can't get a presentation, the file might be deleted by the publisher.

E N D

Presentation Transcript


  1. نامۀ منسوب به چارلی چاپلين ، خطاب به دخترش جرالدین : جرالدين دخترم ، از تو دورم ، ولي يک لحظه تصوير ت از ديدگانم محو نمي شود. تو کجايي؟ در پاريس روي صحنۀ تئاتر پر شکوه شانزه ليزه؟ اين را مي دانم و گوئی در اين سکوت شبانگاهي ، آهنگ قدمهايت را مي شنوم. شنيده ام نقش تو در اين نمايش پر شکوه ، نقش آن دختر زيباي حاکمي است که اسير خان تاتار شده است.

  2. جرالدين ستاره باش اما اگر فرياد تحسين آميز تماشاگران و عطر مست کننده گل هايي که براي تو فرستاده اند فرصت هوشياري برایت باقی گذاشت ، بنشين و نامه ام را با دقت بخوان. امروز نوبت توست که هنرنمايي کني و به اوج افتخار برسي ، نوبت توست که صداي کف زدنهاي تماشاگران تو را به آسمان ها ببرد ؛ به آسمان برو ولي گاهي هم روي زمين بيا و زندگي مردم را تماشا کن. زندگي آنان که با شکمی گرسنه و در حالي که پاهايشان از بينوايي مي لرزد ، به زیبائی هنرنمايي مي کنند. من خودم يکي از آنها بودم.

  3. جرالدين دخترم ، دنيايي که تو در آن زندگي مي کني دنياي هنر و موسيقي است. پس نيمه شب ، هنگامی که از سالن پرشکوه تئاتر بيرون مي آيي ، آن ستايش گران ثروتمند را فراموش کن و حال راننده تاکسي ای که تو را به منزل مي رساند بپرس ، حال زنش را هم بپرس و اگر آبستن بود و شوهرش پولي براي خريد لباس بچه نداشت ، پنهاني مبلغی در جيبش بگذار. دخترم جرالدين ، گاه و بي گاه با مترو و اتوبوس در شهر بگرد ، مردم را نگاه کن زنان بيوه و کودکان يتيم را ببین و دست کم روزي يک بار به خودت بگو من هم یکی از آنان هستم. تو واقعا يکي از آنها هستي ، نه بیشتر.

  4. هنر قبل از آنکه دو بال پرواز به انسان بدهد اغلب دو پاي او را مي شکند ، وقتي به مرحله اي رسيدي که خود را برتر از تماشاگران خويش دانستي ، همان لحظه تئاتر را ترک کن و با تاکسي خود را به حومۀ پاريس برسان. من آنجا را خوب می شناسم ، آنجا بازیگرانی زیباتر از تو ، چالاک تر و مغرور تر از تو ، از مدت ها پیش از تو ، هنر نمائی می کنند. اما در آنجا از نور خیره کننده تئاتر خبری نیست نورافکن کولي ها تنها نور ماه است ، خوب نگاه کن ، آيا آنها بهتر از تو هنرنمايي نمي کنند؟ دخترم جرالدين ، چکي سفيد برايت فرستاده ام ، هر چقدر دلت مي خواهد بگیر ، ولي هر گاه خواستي دو فرانک خرج کني ، با خود بگو سومين فرانک از آن من نيست ، اين مال فرد فقيری است که به آن احتياج دارد جستجو هم لازم نيست ، امثال او را همه جا خواهي يافت.

  5. دخترم ، اگر از پول با تو حرف مي زنم براي این است که از نيروي افسون این فرزند شيطان خوب آگاهم. من زماني دراز در سيرک زيسته ام و هميشه نگران بندبازانی بوده ام که بر روي ريسماني نازک راه می رفتند. دخترم بگذار اين حقيقت را به تو بگويم که مردم بر روي زمين های استوار همیشه بيش از بندبازان بر روی ريسمان های نااستوار ، سقوط مي کنند. من فرشته نبودم ، اما تا جائی که توانستم سعی کردم انسان باشم ، تو نیز انسان باش. پدرت ، چارلی

More Related