140 likes | 443 Vues
الدَّرسُ الرّابعُ. اَلعِبرةُ. اسم جامد و مشتق. اسم جامد از كلمه ي ديگري گرفته نشده است. اين اسم ها جامدند : قلم، سحاب (ابر )، جَبَل (كوه)، بَحر( دريا ) اسم مشتق از كلمه ي ديگري گرفته شده است. اين اسم ها مشتق هستند. اين اسم ها از فعل «عَلِمَ» مشتق شده اند.
E N D
الدَّرسُ الرّابعُ اَلعِبرةُ
اسم جامد و مشتق اسم جامد از كلمه ي ديگري گرفته نشده است. اين اسم ها جامدند: قلم، سحاب (ابر )، جَبَل (كوه)، بَحر( دريا ) اسم مشتق از كلمه ي ديگري گرفته شده است. اين اسم ها مشتق هستند. اين اسم ها از فعل «عَلِمَ» مشتق شده اند. ( عالِم، معلوم، عَليم، علّامه، أعلَم، معلِّم، متعلِّم)
اسم فاعل و اسم مفعول اسم فاعل در فعلهاي ثُلاثي مجرّد بر وزن فاعل و اسم مفعول بر وزن مفعولمي آيد. اسم فاعل «انجام دهنده كار» معني مي دهد و اسم مفعول بر عكس است يعني كار بر آن انجام مي شود. به نحوه ساخته شدنِ اسم فاعل از چند فعل ثلاثي مجرد دقّت كنيد: كَتَبَ ك ت ب ك ا تِ ب كاتِب نَصَرَ ن ص ر ن ا صِ ر ناصِر حَكَمَ ح ك م ح ا كِ م حاكِم صَنَعَ ص ن ع ص ا نِ ع صانِع
اسم مفعول به نحوه ساخته شدن اسم مفعول از چند فعل ثلاثي مجرد دقّت كنيد: فَتَحَ ف ت ح مَ ف ت و ح مَفتوح حَمِدَ ح م د مَ ح م و د مَحمود عَبَدَ ع ب د مَ ع ب و د مَعبود ضَرَبَ ض ر ب مَ ضروبمَضروب
آيا ساختن اسم فاعل و اسم مفعول در ثلاثي مزيد فرق مي كند؟ اسم فاعل در فعلهاي ثلاثي مزيد از فعل مضارع ساخته مي شود. حرفِ مضارعه (يـ ) را بر مي داريم و به جاي آن ( مُـ ) مي آوريم. سپس يك حرف مانده به آخر، كسره مي گيرد. مثال: يُعَلِّمُ مُعلِّم يُصلِحُ مُصلِح يُجاهِدُ مُجاهِد يَنتَظِرُ مُنتَظِر اسم مفعول در فعلهاي ثلاثي مزيد به همان روشِ اسم فاعل ساخته مي شود ولي يك حرف مانده به آخر، فتحه مي گيرد. مثال: يَنتَظِرُ مُنتظَر يُقَلِّدُ مُقَلَّد يُرْسِلُ مُرْسَل يَعتَمِدُ مُعتَمَد
كارگاه ترجمه/ درس چهارم « اسم فاعل» بر انجام دهنده يا دارنده ي حالتي بودن دلالت مي كند و معادل آن در فارسي معمولاً «صفت فاعلي» يا « اسم فاعل» است؛ مانند: ناصر: ياري كننده، مُنْذَرِ: بيم دهنده صفت فاعلي در زبان فارسي داراي پسوند هايي از قبيل «نده،ا» است؛ مانند:بيم دهنده، دانا «اسم مفعول» بر « انجام شدن و يا واقع شدن» دلالت مي كند و معادل آن در فارسي معمولاً «صفت مفعولي» يا « اسم مفعول » است؛ مانند: منصور: ياري شده، مُحتَرَم: احترام شده در ترجمه ي اسم مفعول گاهي از پسوند«شُدن» استفاده ميكنيم؛ مانند: مستضعف : ضعيف نگاه داشته شده.
اِبتَعَدَ: دور شد اِبتَلَعَ:بلعيد أجيال جمعِ «جِيل»: نسل ها أليم: دردناك أنفَقَ:انفاق كرد لا يُنفِقونَها: آن را انفاق نمي كنند تُراب:خاك تَضَرَّعَ: التماس كرد تَقويم: شكل و هيأت حافِظ: نگهدارنده خَلَّصَ:نجات داد، رهايي بخشيد دَلَّ(يَدُلُّ، دِلالـﺔً): راهنمايي كرد يَدُلُّ:راهنمايي مي كند
دَليل:راهنما • ذَهَب: طلا • زَهَقَ(يَزهقُ، زُهوقاً): نابود شد يزهَقُ:نابود مي شود زينة: زيور آلات، زينت سائر: سير كننده ، حركت كننده شُرور جمعِ «شَرّ» : شرها ، بدي ها صاحبُ الجَلالة: داراي عظمت ، با شكوه، اعلا حضرت طاغوت:سركش عاقَبَ:مجازات كرد كَنَزَ(يكنِزُ، كَنْزاً):انباشت ،جمع كرد، ذخيره كرد يَكنِزونَ:جمع مي كنند لَيتَ: كاش
مُتَفَضِّل: كريم، بخشنده • مُستَسلِم: مطيع، فرمانبُردار • المَعاصـﻰجمعِ «مَعْصية» : گناهان • مُعتَذِراً: عذر خواهانه ، با عذر خواهي • مُغتَصَبَة: غصب شده • مَمْلوءة: پُر، سرشار • مَوكِب: موكب، كاروان • النَّجْدَة: كمك